.......................................................................................................
با هم بودیم شاد و خرم توی دشت آرزوها
اما خزون از راه رسید بادش رو سمت ما دمید
همه جا رو آتیش زدو به سوی قلب ما دوید
قلب ما رو آلوده کرد اون ما ها رو دیودنه کرد
آتیش گرفت زندگیمون از همدیگه جدا شدیم
ما تنهای تنها شدیم ما اسیر غم ها شدیم
حرف همو نفهمیدیم از همدیگه ما رنجیدیم
چرا باید تنها باشیم از همدیگه جدا باشیم
چرا خزون دیونه شد زندگیمون پاشیده شد
جلال هاشم پور ::: جمعه 86/11/19::: ساعت 12:23 صبح
نظرات دیگران: نظر
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 2
بازدید دیروز: 28
کل بازدید :7065
بازدید دیروز: 28
کل بازدید :7065
>>اوقات شرعی <<
>> درباره خودم <<
>> پیوندهای روزانه <<
>>آرشیو شده ها<<
>>لوگوی وبلاگ من<<
>>اشتراک در خبرنامه<<
>>طراح قالب<<